مقدمه آنتوان لاوى
جنگ میان خیر و شر مسئله تازهاى نیست. وقتى به آموزههاى روشنگر قرآن مراجعه مىکنیم، مىبینیم ریشههاى آغاز چنین نبردى به ساعات ابتدایى خلقت بشر بازمىگردد. بعد از آنکه شیطان در برابر انسان سر تعظیم فرود نیاورد و در برابر امر الهى تکبر ورزید، جایگاه خویش را در بهشت رحمت خدا از دست داد. ابلیس که دیگر نه در ملکوت حق راهى داشت و نه میان فرشتگان مقرّب وجاهتى، در برابر عظمت الهى سوگند یاد کرد آدمى را به راه باطل و کفر به آفریدگارش بکشد. بعد از آنکه موفق به اغوا و اخراج آدمى از باغ تکریم الهى شد، عرصه براى فریب انسان از سوى شیطان هموار گردید.
خداوند، آدم را به زمین فرستاد تا خلیفه و جانشین او در زمین باشد و اولین انسان را اولین پیامبر دین توحیدى خود قرار داد. هدف اصلى ادیان، هدایت انسان و راهنمایى او به راه راست است، اما شیطان سوگند خورده بود آرام ننشیند؛ ازاین رو، بعد از شکلگیرى جوامع دینى، جریانهاى انحرافى به سرکردگى شیاطین جن و انس فعال شدند؛ آموزههاى نورانى ادیان را تحریف کردند و مسیر جامعه را به بیراهه کشاندند؛ الههها و خدایان دروغین ساختند، آیینها و آموزههاى خرافى براى پرستش آنها ارائه کرده و به جاى دین حقیقى به مردم معرفى کردند. این مسئله، ظهور انبیاى جدید را ضرورت بخشید و باز همین مسئله در ادیان بعد ادامه یافت. با ظهور دین خاتم، سردمداران این ادیان تحریف شده از هر راهى براى مقابله با اسلام و آموزههاى روشنگر آن، که اساس وجودى آنان را زیر سؤال مىبرد، بهره جستند و براى تقویت جبهه باطل، دست به دامن هر باورى شدند، حتى پرستش شیطان.
سؤال اصلى مقاله عبارت است از:
آیا گرایش به پرستش شیطان و خدایان دروغین، مسئله تازهاى است؟ و یا باورهاى شیطانى موجود، ریشهاى تاریخى داشته و در ادیان سابق نیز سبقت دارد؟
سؤال فرعى نیز عبارت است از:
باورهاى انحرافى به خدا و شیطان در طول تاریخ به چه شکل ظاهر گشته و در جریانهاى شیطانى کنونى چگونه بازنمایى شدهاند؟
با مراجعه به کتابهاى تاریخ ادیان و ملل، خواهیم دید در میان اقوام و ملل گوناگون گاهى باور به شیطان، تنه به تنه باور به خدا زده، تا آنجا که شاهدیم در باورهاى خرافى مردم، خالقى براى خیر و خالقى براى شرّ ترسیم شده و گاه خیر و شرّ جایشان عوض شده، جایگاه خدایان و حتى خدا که در اذهان عمومى نماد و نماینده خوبى و خیر بوده، تبدیل به نماد بدى و بدخواهى، و در برابر، ابلیس و شیاطین، نماد نیکاندیشى و بشردوستى مىگردد.
این تغییر نگرش را در سِفر پیدایش تورات نیز مىتوان یافت. مسیحیت هم خالى از نگاههاى انحرافى نبوده و شیطان مسیحى نیز گاهى قدرتهایى عجیب و غریب دارد. دین زرتشت که سابق بر این دو دین است، تأثیر بسزایى در شکلگیرى نگاه دو قطبى خداى خیر ـ خداى شر در ادیان بعد از خود و به تبع آن در جریانهاى جدیدتر داشته است.
آنتوان لاوى که از خاندان لاوىهاى یهود است، خود را جانشین آلیستر کراولى و بنیانگذار کلیساى شیطان معرفى مىکند. در این نوشتار، به بررسى آموزهها و شعارهاى شیطانى وى ـ که به گمان برخى، آموزههاى جدیدى است ـ خواهیم پرداخت و با بازکاوى تاریخ و آموزههاى ادیان سابق که امروز جز پوستهاى از آنها باقى نمانده، تلاش در کشف ریشههاى این باور براى مقابله مبنایىتر خواهیم نمود. با مطالعه دقیق زندگىنامه بنیانگذار این جریان فکرى و شعارها، آموزهها و باورهاى او، مىتوان به ریشههاى این باورها پى برد و با نگاهى باز و چشماندازى بلند به این جریان نگریست تا حرکت آرام و خزنده این جریان، مسئولان و محققان را به اشتباه نیندازد که گمان کنند این موجى گذراست. شاید به جرئت بتوان ادعا کرد نبض جریان تحریف حقیقت در طول تاریخ به دست شیطان و طاغوت بوده است و نگاه درست آن است که این جریان را برآمده از دل جریانهاى سیاسى یهود و فرزندان فکرى کابالا و فراماسونرى جهانى دانست. به نظر مىرسد پیشاهنگ جریان جنگ تمدنها، نظم نوین و فتح جهانى که استعمار، خواب آن را مىبیند همین جریان شیطانى باشد.
آنچه در حرکتهاى سیاسى و اجتماعى به ویژه در جریانهاى فکرى آخرالزمانى ـ جدا از آنکه به چه دین و مکتبى ایمان و باور دارند ـ اهمیت دارد این است که کدام اندیشه و نظام فکرى اندیشه نسل نهایى بشر خواهد بود و کدام مکتب، پایان روزگار و جهان را رقم خواهد زد. دو عامل، از اصلى ترین لوازم بقاى ادیان و مکاتب هستند: یکى، شاخصه رو به رشد جمعیت آمارى زادوولد و دیگرى، توان و ابزار جذب.
از آنجا که ریشه فکرى جریان شیطانى آنتوان لاوى و آبشخور باورهاى مبنایى این آئین، مهمتر از خود این باورهاست و پیش از این نیز در کتاب یا مقالهاى دیگر چنین پژوهشى صورت نگرفته و اقدام به نگارش این مقاله ضرورى مىنمود.
معرفى اجمالى کلیساى شیطان
همچنان که هر دین و آیینى یک منشور و مانیفیست مبنایى دارد و تمام آموزههاى آن دین و مکتب حول آن منشور مىگردد، آیین شیطان هم منشورى دارد که مبناى آموزهها، باورها و دستورالعملهاى این جریان است. کتابهایى با عنوان انجیل یا کتاب مقدس شیطانى ـ نوشته رهبران جریانهاى شیطانى ـ نقش منشور اساسى آن را ایفا مىکند. اولین و مهمترین منشور این جریان انجیل شیطانى آنتوان لاوى است. در شاخه کلیساى شیطان (The Church of Satan)، جانشین امروزین لاوى، پیتر گیلمور با کتاب The Satanic Scriptures؛ در شاخه معبد سِت ، مایکل آکینو بنیانگذار و گرداننده این معبد و در شاخه سفارت لوسیفر (Embassy of Lucifer) موبَد تى سیرک سوسج (Tsirk Susej) بنیانگذار و گرداننده این جریان با کتاب The Demonic Bible قرار دارند. گرچه بیشتر مطالب نوشته شده در این کتابها ناظر به آموزههاى مسیحى است، اما هم جریان انحرافى شیطان در مقابل اصل دین و دیندارى و معنویت قد علم کرده و هم نویسندگان این اناجیل شیطانى، خود به این نکته که آموزههایشان مقابل ادیان آسمانى ـ و به اصطلاح لاوى، ادیان دست راستى و روحانى ـ است، در جاى جاى کتابهایشان، اعتراف دارند.
براى معرفى و تبیین اهداف جریان شیطانى، بهتر است پاى اعترافات رهبران این جریان بنشینیم و مأموریت و هدف ایشان را از زبان خودشان بشنویم. کشیش اعظم کلیساى شیطان، پیتر گیلمور در فصل اول انجیل شیطانىاش تحت عنوان شیطانیسم: دین وحشت مکتب شیطانى را تنها دین سازمان یافته در تاریخ معرفى کرده، آن را به عنوان سمبل غایى تفاخر و طغیان و براى بسیارى، به عنوان اهریمن قلمداد مىکند. وى شیطانگرایى معاصر را اینگونه تعریف مىکند:
دینى نخبه سالار، با باور به داروینیسم اجتماعى و در طلب آن است تا دوباره دوره سلطه شایستگان را بر ابلهان برگرداند؛ سلطه قضاوت هوشمندانه بر قضاوت کاهلانه. و یک “نَه” سرتاسرى است به افسانه مساوى بودن بشر (مکتب مساوات بشر)، که نسل هوشمند بشر را در دوهزار سال گذشته فلج کرده است (ر.ک: گیلمور، ۲۰۰۷).
شناخت شخصیتهاى مهم و تأثیرگذار شیطانى از آن حیث مهم و الزامى است که باورها و عقاید افراد کلیدى مانند بنیانگذار آن، به نوعى عقاید رسمى جریان شیطان خواهد بود.
زندگىنامه لاوى
هوارد استنتون لوى (Howard Stanton levey) معروف به آنتوان لاوى در ۱۱ آوریل ۱۹۳۰ در شهر شیکاگو واقع در ایالت ایلینویز آمریکا در یک خانواده یهودى متولد شد. پدر او مایکل جوزف لوى اصالتاً فرانسوى و در یک مشروب فروشى مشغول و مادر او گرترود آگوستا کالترون هم اصالتاً روسى ـ اوکراینى بود، ولى به خاطر مهاجرت پدرانشان در دهه ۸۰ به آمریکا، شهروند آمریکایى محسوب مىشدند. پس از مهاجرت پدر و مادرش به ایالت کالیفرنیا، تحصیلات دبیرستان خود را در مدرسه تامالپیس در شهر میلوالى آغاز کرد. در سال سوم دبیرستان ترک تحصیل کرده، خانه را ترک و در سیرک کلاید بتى به عنوان پرستار حیوانات مشغول به کار شد. در سال ۱۹۵۰ با دخترى به نام کارول لنسینگ ازدواج نمود. بعد از ۱۰ سال زندگى با وى، لاوى عاشق دختر دیگرى به نام دیان هگارتى گشت و همین امر موجب جدایى او از لنسینگ گردید.
آنتوان لاوى و هگارتى هیچگاه با هم ازدواج رسمى نکردند. هگارتى یکى از اعضاى هیئت مؤسس کلیساى شیطان و بیش از دو دهه کشیشه اعظم این کلیسا بود. آخرین همراه لاوى، خانم بلانچ بارتون بود که بعد از مرگ لاوى، رهبرى کلیساى شیطان و ریاست شوراى سرّى رهبرى این کلیسا را تا امروز برعهده گرفته است.
آنتوان لاوى در روز شنبه ۳۰ آوریل ۱۹۶۶ مصادف با جشن والپورگیناخت (Walpurgisnacht) ـ مهمترین فستیوال سالانه جادوگران ـ درحالى که سر خود را مطابق سنت جادوگرى تراشیده و رداى مذهبى بر تن کرده بود، تأسیس فرقه سیطنیسم (Satanism) و کلیساى شیطان را اعلام نمود. وى با اعلام اینکه عصر شیطان آغاز شده است، سال ۱۹۶۶ را به عنوان اولین سال عصر شیطان (Anno Satanas) قرار داد. آنتوان لاوى در ۲۹ اکتبر ۱۹۹۷ (مصادف با جشن هالووین) بر اثر نوعى بیمارى ریوى در بیمارستان سنت مرى سانفرانسیسکو درگذشت.
کتابهاى آنتوان لاوى
از آنتوان لاوى پنج کتاب باقى مانده است. این کتابها، به نوعى مانیفیست و منشور جریان فکرى که وى تأسیس کرد ـ و هم اکنون نیز بیشتر استنادات این جریان شوم به همین کتابهاست ـ به شمار مىروند. کتابهاى وى به ترتیب تاریخ نوشتار عبارتند از:
۱. انجیل شیطانى (Satanic Bible) ـ ۱۹۶۹
این کتاب، مقدسترین کتابِ فرقه شیطانى محسوب مىشود و بیشتر به جنبههاى فلسفى این جریان مىپردازد. محتویات این کتاب شامل چهار بخش است که هریک از بخشها به نام یکى از شیاطین چهارگانه (Satan, Belial, Leviathan, Lucifer) نامگذارى شده است.
۲. نیایشهاى شیطانى (The Satanic Rituals) ـ ۱۹۷۲
این کتاب که به صورت تفصیلى انواع آیینهاى این فرقه را در ۹ فصل تشریح کرده است، از نظر درجه اهمیت و کاربرد در میان آموزههاى این فرقه، بعد از کتاب انجیل شیطانى در جایگاه دوم قرار دارد؛ زیرا در بسیارى از مراسمى که برگزار مىگردد، باید قسمتى از متون این کتاب توسط کشیش کلیساى شیطان و حاضران قرائت شود.
۳. جادوى شیطانى (The Satanic Witch) ـ ۱۹۷۱
این کتاب در ابتدا با عنوان ساحره تمام عیار یا وقتى پاکدامنى شکست مىخورد چه کنیم؟ منتشر شد، ولى بعد از بازنشر آن در سال ۱۹۸۳ نام کتاب به جادوى شیطانى تغییر کرد. مباحث این کتاب شامل برخى تعلیمات جادوگرى است که برخى از آنها را آنتوان لاوى در اوایل دهه ۶۰ به شاگردانش تحت عنوان هنر سیاه مىآموخت.
۴. دفتر یادداشت شیطان (The Devils Notebook) ـ ۱۹۹۲
این کتاب شامل ۴۱ مقاله از نوشتههاى آنتوان لاوى پیرامون موضوعات مختلف است.
۵. گفتوگوهاى شیطان (Satan Speaks) ـ ۱۹۹۸
این آخرین کتابى بود که آنتوان لاوى چند روز قبل از مرگش توانست آن را تدوین کند. این کتاب شامل ۶۱ مقاله از نوشتههاى پراکنده لاوى است و یک سال پس از مرگش منتشر شد.
در میان سخنان آنتوان لاوى نیز باورى بنیادین الهیاتى، نوع نگاه به خدا و نیز نوع نگرش به شیطان، از همه باورها مهمتر هستند. این باورها گرچه در نگاه اول با هم در تعارض هستند، اما با نگاهى عمیقتر خواهیم یافت این سه زاویه نگاه به احتمال زیاد با تعمد انتخاب شده و همین باورها ریشه نگرش شیطانى را ترسیم کرده و آنچه امروز به عنوان باور آنتوان لاوى از سوى کلیساى شیطان به هوادارانش القا مىشود چیزى جز برداشتهاى شخص لاوى از ادیان باستانى مانند یهودیت و مسیحیت نیست. براى شفافسازى ریشههاى بنیادین آنچه باورهاى لاوى خوانده مىشود، بجاست به کتابهاى مقدس دو آیین یهود و مسیحیت نظرى بیفکنیم و ریشههاى انحراف را در باورهاى تحریفى این دو آیین بجوییم.
خدا و شیطان در آموزههاى یهودى ـ مسیحى
نیک مىدانیم شیطانگرایى در فضاى جامعهاى سر برآورده که معتقد به آموزههاى مسیحىاند و از آنجا که آموزههاى مسیحیت جدایى کامل از یهود ندارد، باید ابتدا سراغ ریشه انحراف رفت؛ به ویژه که تفکر آنتوان لاوى به خدا و شیطان بسیار شبیه سِفر سوم پیدایش است. باور نویسنده بر آن است که نگاههاى انحرافى یهود به شیطان، بیشترین تأثیر را در شکلگیرى اندیشه برترى شیطان بر انسان و حتى این برترى نسبت به خدا در میان شیطانگرایان داشته است.
باورهاى کفرگرایانه در یهود
عقیده بسیارى از عبرانیان باستانى در مورد نیروى شرّ در سطح عقاید ساده آنیمیزم (جاندارپندارى عناصر طبیعى، اعتقاد و ایمان به موجودات روحانى و پرستش جانداران) بود و از آن درجه بالاتر نرفته بودند و براى شیطان توانایى و قدرت مقاومت در برابر یهوه را هیچگاه قایل نبودند؛ ولى این باور در طول تاریخ، تکامل یافت و براى این قوه موذى و تبهکار القاب گوناگون قرار دادند که نام شیطان پیش از همه ذکر شده است. اولین بار که از این موجود ملعون نام رفته، در صحیفه زکریاست که او را همتا و هماورد فرشتگان قرار مىدهد و اغواکننده و فریب دهنده آدمیان مىداند. نویسندگان کتب عهد عتیق نیز نام شیطان را در کتب و متون تاریخى دیرینه درج کرده و حتى در اسفار پنجگانه از وجود او در جنت عدن سخن گفتهاند.
خدا در آموزههاى یهود
دین یهود به ظاهر، مانند دین اسلام فقط به یک خدا اعتقاد دارد و آن خداى یهوه است. اما خدایى که تورات به پیروانش معرفى مىکند، نه تنها بىکران و فراتر از فهم و ادراک عقل نیست، بلکه خدایى مادى و داراى جسم و خواص جسمانى است؛ میان بندگان مىآید، به ایشان سرکشى مىکند و مانند سخنگفتن انسانها با ایشان مکالمه مىنماید (پیدایش، ۱۷:۲۲)، تا صبح با بندگان کشتى مىگیرد (پیدایش، ۳۰:۸) و آخر سر هم مىبازد و بهاى باختن را با اعطاى نبوت جبران مىکند (پیدایش، ۳۲:۲۴ـ۲۹)! به دیدارش مىروند و او را در جلال و جبروت مادى مىیابند (خروج، ۲۴:۹و۱۰). علاوه بر همه اینها، خداى تورات دروغ مىگوید و از همه بدتر اینکه آدمى را فریب مىدهد تا از درخت معرفت (!) نخورد و هنگامى که آدم در کمال غفلت خدا (!) موفق به خوردن این میوه ممنوعه مىشود، خداى تورات به تقاص این رفتار ایشان را از بهشت بیرون مىکند و شمشیرى آتشبار و برنده بر درخت زندگى جاوید مىگمارد تا آدمى یکى از خدایان نگردد (پیدایش، ۳:۱۶ـ۲۴).
شیطان در آموزههاى یهود
برخلاف خداى سفر پیدایش که دشمن آدمى است و با مکر و حیله مىخواهد آدمى را از داشتن معرفت منع کند، شیطان تورات موجودى خیرخواه بوده، مىخواهد توطئه خداى مکّار (!) تورات را برملا کند. در این داستان، شیطان با لطایف الحیلى خود را به باغ عدن مىرساند و با حوا درباره درخت و میوه ممنوعه صحبت مىکند. شیطان که اینک در قالب مارى است، رو به او مىگوید: هرآینه نخواهید مرد. بلکه خدا مىداند در روزى که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود (پیدایش، ۳:۴و۵). حوا که فریب اغواى شیطان را خورده، این میوه در نظرش خوش منظر و دلپذیر مىنماید؛ بعد از تناول، به آدم هم تعارف مىکند. جالب اینجاست که خدایى که در این فرازها به جهان معرفى مىشود، ساعتها بعد از این داستان هم از ماجرا بىخبر است و نمىداند در ملک او چه مىگذرد (پیدایش، ۳:۱ـ۷)!
با آنکه در این بندها به صراحت نامى از شیطان یا ابلیس نمىآید و مار مسبب این کار معرفى مىشود، اما با دقت در بندهاى بعد مىتوان فهمید منظور از مار همان شیطان است؛ در ادامه داستان، خداى بىاطلاع در باغ به دنبال ایشان مىگردد و چون ایشان را نمىیابد از ایشان مىپرسد که کجا هستند و چرا پنهان شدهاند. وقتى خدا از داستان مطلع مىشود، از زن مىپرسد چرا از میوه ممنوعه خوردى؟ وى در پاسخ، علت را اغواى مار معرفى مىکند (پیدایش، ۳: ۸ـ۱۳).
ناگفته پیداست اغوا که همان فریب دادن آگاهانه است، کار موجودى صاحب شعور و شریر است و بس، و چنین موجودى جز بر ابلیس قابل انطباق نیست؛ کارى که روز اول خلقت به آن قسم خورد (ص: ۸۲) و تا عمر دارد بر آن پافشارى خواهد کرد.
ریشههاى مسیحى
بعد از عروج مسیحا به آسمان (متى، ۴:۷)، جانشین بر حق وى پطرس به حاشیه رانده شد و این آغاز تحریف مسیحیت بود. آیین کلیسایى مسیحیت مسیرى را در پیش گرفت که به تحریف و انحراف کنونى منجر شد. نتیجه ظلم چندصد ساله کلیساها و دادگاههاى تفتیش عقاید، ایجاد موج مخالفت و شکل گیرى جریانهاى ضدمسیحى گردید. تحریف آموزههاى آن و القاى باورهاى خرافى به نام دین، از موارد دیگرى است که مخالفانى را در مقابل این مکتب قرار داد، تا آنجا که شکلگیرى شیطانگرایى را باید نوعى لوتریسم مدرن این مذهب به شمار آورد.
خدا در متون دینى مسیحى
متن کتابهاى مسیحى و آموزههاى این دین آن قدر مشوش است که نمىتوان خداى مشخصى از دل کتابهایشان بیرون آورد. در مواردى، خدا همان خداى یهودیان یهوه معرفى مىشود. در انجیل متى فصل چهارم آمده: … عیسى وى را گفت: و نیز مکتوب است یهُوَه خداى خود را تجربه مکن (متى، ۴:۷).
سه بند بعد نیز همین خدا، خداى خلایق معرفى مىشود (متى، ۴:۱۰). در انجیل لوقا فصل چهارم نیز از خداى یهوه سخن به میان مىآید (لوقا، ۴:۱۲). سرِ جمع در بیست و هفت کتاب معتبر مسیحیان که شامل اناجیل اربعه و از اعمال رسولان گرفته تا کتاب مکاشفه را شامل مىشود، ۲۴۱ مرتبه از خداى یهُوَه سخن به میان مىآید. در این بندها به طور معمول یهوه، خدایى است قادر، عالم و همه امور به دست اوست (رومیان، ۱۲:۱۹). البته خداى انجیل در همهجا یهوه نیست. در کنار خداى آسمان و زمین، در اناجیل مختلف شاهدیم گاه خود حضرت عیسى نیز جنبه ربوبى و خدایى مىیابد. این نگاه انحرافى اشکال دیگرى نیز مىیابد و در فرازهایى فرزند خداى قادر متعال (!) تلقى مىشود. با توجه به این تغییرات، نمىتوان خداى واحد و روند نگاه ثابتى نسبت به خدا در انجیل یافت، اما نظر به وجهه اصلى و کثرت استعمال واژه یهوه در اناجیل و سایر کتب مسیحى، شاید بتوان ادعا کرد رنگ غالب باور به مفهوم خدا در مسیحیت نیز شبیه یهود و برگرفته از باورهاى ایشان به خداست.
شیطان در متون دینى مسیحى
شیطان مسیحى کم از شیطان یهودى ندارد؛ با این تفاوت که در اناجیل موجود، دیگر به آدمى تعارفِ خوردن از میوه معرفت نمىزند. شاید هم به دلیل اینکه آموزههاى مسیحى چیزى جدا از یهود نیست جز اینکه بنابر باور مسیحیان، شریعت به وسیله موسى عطا شد، اما فیض و راستى به وسیله عیسى مسیح رسید (یوحنا، ۱:۱۷). بنابراین، نیازى به تکرار دوباره داستان آدم و حوا، بهشت، میوه ممنوعه و اغواى شیطان نباشد. شیطان مسیحى اژدهایى است بزرگ (مکاشفه، ۱۲:۹) که قدمتى دیرینه و قدرتهایى عجیب دارد (لوقا، ۱۰:۱۸)؛ مالک فرشتگانى (متى، ۲۶:۴۱؛ دوم قرنتیان، ۱۲:۷) است که خادم اویند؛ رحِم زنى را که دختر پیامبرى اولوالعزم همچون ابراهیم علیه السلام است را براى مدت هجده سال مىبندد (لوقا، ۱۳:۱۶)؛ خود را شبیه فرشته وحى مىسازد و قدرتش چندان کمتر از قدرت خداوند لایزال نیست (اعمال رسولان، ۲۶:۱۷و۱۸)؛ حلول در کالبد و روح آدمیان دارد و از جمله در یهودا مسمّا به اسخریوطى که ازجمله آن دوازده [حوارى] بود… (لوقا، ۲۲:۳).
در بندهاى گوناگونى از انجیل، فلسفه وجودى شیطان، غربال کردنِ انسانها و امتحان گرفتن از بشر ذکر شده، اما دایره این ابتلا و امتحان و میزان قدرت ابلیس بسیار بیش از آن چیزى است که در آموزههاى اصیل ادیان آسمانى سراغ داریم. شیطانِ انجیل آن قدر قدرت و جایگاه دارد که حتى مىتواند، بلکه وظیفه دارد پیامبر اولوالعزم خداوند را ـ که به اعتقاد مسیحیان خداى پسر است ـ نیز امتحان کند. جالبتر اینجاست که براى این آزمون، حضرت مسیح توسط روح که به احتمال فراوان فرشته وحى یا همان روحالقدس است به بیابان برده مىشود تا تسلیم شیطان گردد. مدت چهل روز با گرسنگى و روزه دارى از خوردن و آشامیدن امتحان مىگردد. آن گاه ابلیس او را به شهر مقدس مىبرد و بر کناره کنگره هیکل نگاه مىدارد و از او مىخواهد اگر راست مىگوید که پسر خداست (!) خود را به زیر افکند. بعد از ممانعت مسیح، وى را به کوهى بسیار بلند مىبرد و همه ممالک جهان و جلال آنها را به او نشان داده، به وى مىگوید: اگر افتاده مرا سجده کنى، همانا این همه را به تو مىبخشم (متى، ۴:۱ـ۱۱). شیطان در فرازهایى از همین انجیل، داراى تاج و تختى ویژه و سلطنتى فراگیر معرفى مىشود (مکاشفه، ۲:۱۲و۱۳) و نیز داراى حکمتى جدا از آنچه از سوى خدا به خلق تفویض مىشود (یعقوب، ۳:۱۵).
آیا جا ندارد چنین شیطان توانمندى جاى چنین خدایى را بگیرد؟! شاید خیلى هم بى راه نباشد اگر جامعه سکولار غرب، اساس فلسفه و پایه نظام اجتماعى ـ سیاسى خود را مرگ چنین خدایى قرار دهد! آیا در این فضا، نباید به کاوشگر بىطرف مسیحى، جداى از القائات شیطانگرایان، حق داد با این آموزهها در متون دینىاش، احساس برترى ابلیس بر آدمى و حتى خدا را داشته باشد؟! و ازآنجاکه شیطانگرایى در فضاى مسیحیت سر برآورده و بیشترین آموزهها و باورهاى آن ناظر به آموزههاى انجیل و کلیساست و درواقع، نوعى اعتراض و عکس العمل اجتماعى به باورها و آموزههاى مسیحى است، شاید هم بتوان به شیطانگرایان حق داد، با چنین خدا و شیطانى در مقابل آن خدا به دامن این شیطان پناه ببرند.
بعد از توصیف تحلیلى باور به مفهوم خدا و شیطان در تورات و انجیل که نقش ریشهاى و اساسى را در شکلگیرى باورهاى شیطانى داشته است، نوبت تبیین باورهاى شیطانى است. سخنان آنتوان لاوى در انجیل شیطانىاش داراى تناقضاتى است که باعث شده تمام باورهاى وى به طور مستقیم برگرفته از آیین یهود و مسیحیت و یا حتى در تقابل مستقیم با آن نباشد، اما همین نگاههاى متفاوت نیز ناظر به شیطان راهنما و خداى خشن تورات و نگاههاى افراطى انجیل به مفهوم خدا و شیطان است.
ادامه مقاله_(کلیک کنید)