عملیات، در خانه‌ی ابوبکر جمع شدند و عهد و پیمان بستند که بیعت علی علیه‌السلام را بشکنند و خلافت به ابوبکر، عمر، ابوعبیدة بن جراح و سالم مولی ابی‌حذیفه برسد و به کس دیگری منتقل نشود. سعید بن عاص این پیمان را در صفحه‌ای نوشت و اسامی را هم در آخر صفحه ذکر کرد و بر این پیمان‌نامه ۳۴ نفر از منافقان شاهد بودند. چهارده نفر از اصحاب عقبه، و باقی از سایر منافقان. سپس وی صحیفه را به مکه فرستاد و این صحیفه در کعبه مدفون بود و عمر در زمان خلافت خود آن را از آن مکان بیرون آورد.

 

حذیفه نام شماری از کسانی که در هنگام نوشتن صحیفه حاضر بودند، به این شرح می‌شمرد: ابوسفیان، عکرمة بن ابی‌جهل، صفوان بن امیة بن خلف، سعید بن عاص، خالد بن ولید، عیاش بن أبی‌ربیعة، بشیر بن سعد، سهیل بن عمرو، حکیم بن حزم، صهیب بن سنان، أبوالاعور سلمی و مطیع بن اسود المدری، حذیفه می‌گوید: شماری دیگر هم بودند که نام آنها را فراموش کرده‌ام. (۱۸)

 

۴. سرپیچی از لشکر اسامه

 

نزدیک به دو ماه پس از حجةالوداع و بیعت غدیر خم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دچار بیماری سختی شدند که هرچه می‌گذشت، حال ایشان وخیم‌تر می‌شد. در این روزها ایشان لشکری را به فرماندهی اسامة بن زید، برای جنگ به سمت موته مهیا کرد. امام علی علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: علت لشکرکشی این بود که منافقان نتوانند خلافت را غصب کنند. (۱۹) پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌دانستند واپسین روزهای زندگی مبارکشان در حال سپری شدن است و وجود منافقان در مدینه خلافت پس از ایشان را به خطر خواهد انداخت؛ از این‌رو می‌خواستند این اشخاص در مدینه نباشند و بهترین راه، لشکرکشی به سمت موته بود.

 

سپاه اسامه از تمامی مهاجران و انصار نخستین تشکیل شده بود. ابوبکر، عمر، ابوعبیدة بن جراح، سعد بن ابی‌وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر نیز در این سپاه قرار داشتند. گروهی به کمی سن اسامه اعتراض کردند. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله خشمگین شدند و فرمودند: او لیاقت امیری لشکر را دارد، سپس کسانی را که از این سپاه تخلف کنند، لعن کردند. (۲۰) با این حال شماری از لشکریان به اسامه گفتند: به کجا می‌روی؟ ما در هیچ زمانی احتیاج به حضور در مدینه بیش از اکنون نداشته‌ایم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گرفتار بیماری سختی است. منافقان آن‌قدر کارشکنی کردند که لشکر حرکت نکرد و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به ملکوت اعلی پیوست. (۲۱)

 

با نگاهی به تاریخ، به روشنی می‌توان دریافت که تخلف ابوبکر، عمر، ابوعبیدة بن جراح، سالم مولی ابی‌حذیفه و شماری دیگر از یاران ابوبکر بود که لشکر اسامه را از حرکت بازداشت. مطابق روایات تاریخی، ابوبکر، عمر و ابوعبیده، لشکر را ترک و به سمت مدینه حرکت کردند. (۲۲) مقداد سخنانی دارد که در بخشی از آن آمده است: «پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خبر داد که تو (ابوبکر) و یارانت لشکر اسامه را ترک خواهید کرد.» (۲۳) از سوی دیگر، کسانی می‌توانند به دستور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اعتراض کنند و از حرکت سپاه جلوگیری نمایند که صاحبان نفوذ باشند و نیز انگیزه‌ی مهمی در سر داشته باشند. در این زمینه، به نام ابوبکر و برخی از یارانش در بعضی از کتاب‌های تاریخ اشاره شده است. (۲۴)

 

از مطاب پیش گفته روشن می‌شود گروه معترض به کمی سن اسامه، ابوبکر و یارانش (عمر، عثمان، ابوعبیده، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص، سالم مولی ابی‌حذیفه، بشیر بن سعد و…) بودند که می‌خواستند لشکر حرکت نکند تا در زمان رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در مدینه باشند و بتوانند خلافت را به دست گیرند.

 

۵. نماز ابوبکر

 

در دوران بیماری پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، با اذان بلال و هنگام نماز، اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌توانست بیرون رود، با مشقت به مسجد می‌رفت و با مردم نماز می‌خواند و اگر ممکن نبود، به امیرمؤمنان علیه‌السلام دستور می‌داد به جای ایشان نماز را اقامه نماید. معترضان شبانه از لشکر اسامه به مدینه بازگشتند، صبح روز بعد بلال اذان گفت و به خانه حضرت آمد تا ایشان را برای نماز خبر دهد. بیماری پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شدت بسیار یافته بود و ایشان متوجه حضور بلال نشدند؛ بنابراین اطرافیان نگذاشتند او داخل خانه شود. در این هنگام عایشه صهیب را نزد ابوبکر فرستاد و از او خواست تا با مردم نماز بخواند و به او توصیه کرد از این زمینه برای بهره‌برداری در آینده استفاده نماید.

 

مردم در مسجد جمع شده و منتظر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یا امیرمؤمنان علیه‌السلام بودند؛ اما دیدند ابوبکر وارد شد و گفت: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دستور داده است من به جای ایشان نماز بخوانم. بعضی از اصحاب مخالفت کردند و گفتند: این دستور چه هنگام به تو رسید؛ حال آن‌که در لشکر اسامه بودی؟ به خدا سوگند، باور نداریم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کسی را نزد تو فرستاده و دستور به اقامه نماز به تو داده باشد. بلال گفت: صبر کنید تا از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله جویا شوم. به سرعت به سمت خانه‌ی ایشان رفت و ماجرا را بیان کرد. حضرت فرمود: مرا به مسجد ببرید و در حالی که یک دست بر دوش علی علیه‌السلام و دست دیگر بر دوش فضل بن عباس داشت به سختی و با زحمت، خود را به مسجد رساندند. ابوبکر در محراب بود و اطراف او را عمر، ابوعبیده، سالم و صهیب و عده‌ای از متخلّفین لشکر اسامه احاطه کرده بودند و اکثر مردم به او اقتدا نکرده و منتظر خبر بلال بودند. حضرت، ابوبکر را از محراب دور کرده، نماز را نشسته خواندند. پس از اقامه‌ی نماز خطاب به مردم فرمودند: ای مردم، تعجب نکنید از پسر ابوقحافه و اصحاب او، من آنان را با لشکر اسامه فرستادم، اما آنان مخالفت امر مرا کردند و برای فتنه به مدینه بازگشتند. (۲۵)

 

کسانی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از آنها با عنوان اصحاب ابوبکر یاد می‌کند؛ عمر، ابوعبیدة بن جراح و سالم مولی ابی‌حذیفه، کسانی چون عثمان، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص و بشیر بن سعد هستند؛ زیرا همواره این افراد در وقایع مهم در کنار ابوبکر حضور داشتند و وقتی از ابوبکر و یارانش نام برده می‌شود، حتما این افراد منظور است.

 

حضور ابوبکر و طرفدارانش در مسجد، از جهتی برای آنها خوشایند نبود؛ چون آنان مأمور بودند در لشکر اسامه باشند و دیدیم که برخی از نمازگزاران نیز به مخالفت برخاستند. اما چنانچه اشاره شد، اقامه نماز به امامت ابوبکر می‌توانست آنان را در غصب خلافت یاری دهد، که به گواهی تاریخ این حربه نیز به کار آنان آمد. پیروان سقیفه حدیثی را جعل کرده‌اند که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابوبکر دستور دادند به نماز بایستد و خود حضرت نیز در کنار ابوبکر نشستند و ابوبکر به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اقتدا کرد و مردم نیز به ابوبکر اقتدا کرده بودند! (۲۶)

 

۶. توطئه سقیفه

 

یکی دیگر از شواهد ایجاد سازمان غصب خلافت به دست ابوبکر، اجتماع مخالفان پس از رحلت پیامبر در سقیفه است. در روز سقیفه، ابوبکر، عمر و ابوعبیده، با انصار مجادله کردند. هرکدام از این سه تن ایستادند و این سخنان را گفتند: ای جمعیت انصار، قریش برای خلافت سزاوارترند تا شما، چون رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از قریش است و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: الائمة من قریش؛ پیشوایان از قریش هستند.

 

سلمان فارسی می‌گوید: پس از این جریان، نزد امیرمؤمنان علیه‌السلام آمدم و دیدم ایشان بدن مبارک و مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل می‌دهند. داستان را نقل کردم. فرمودند: می‌دانی اولین کسی که با ابوبکر بر فراز منبر رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بیعت کرد در مسجد چه کسی بود؟ عرض کردم: خیر، من در مسجد نبودم. ولی در بنی‌ساعده اولین بیعت کننده مغیرة بن شعبه، سپس به ترتیب بشیر بن سعد، ابوعبیدة بن جراح، عمر بن خطاب، سالم مولی ابی‌حذیفه و معاذ بن جبل بودند. (۲۷)

 

در ماجرای سقیفه ابوبکر و یارانش دست به تحریف حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌زنند. از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است که فرمودند: پس از من دوازده امام خواهند آمد که همه‌ی آنها از قریش هستند. (۲۸) در روایات دیگر، این دوازده امام را نام برده‌اند. نیز امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرمایند: همانا امامان از قریش‌اند که درخت آن را در خاندان هاشم کشته‌اند، دیگران در خور آن نیستند، ولایت و امامت را کسی جز ایشان شایسته نیست. (۲۹) لیکن این گروه منافق تنها «الائمة من قریش» را گرفته و از آن استفاده می‌کنند. عمر و ابوعبیده هم همین بخش را بر زبان جاری کرده و با این عمل خود، جعل ابوبکر را تایید می‌کنند.

 

باید توجه داشت در روز سقیفه ابوبکر و یارانش حضور داشتند. مورخان کسانی که در سقیفه نقش مؤثری در امر خلافت داشتند، را ذکر کرده‌اند. البته آن مقداری که مذهب آنان اجازه‌ی نقل می‌داده است.

 

۷. حمایت سازمانی از ابوبکر

 

در روزهای نخستین بیعت مردم با ابوبکر، در حالی‌که او بر منبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نشسته بود، دوازده تن از اصحاب امیرمؤمنان علیه‌السلام وارد مسجد شدند و هرکدام سخنانی در مخالفت با او و حمایت از علی علیه‌السلام بیان کردند. پس از آن جماعتی از مردم نیز به پا خاستند و مانند این دوازده صحابه سخن گفتند. ابوبکر به منزل رفت و سه روز در خانه ماند.

 

روز سوم عمر بن خطاب، طلحه، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص و ابوعبیده بن جراح، در حالی‌که هرکدام ده نفر از قبیله‌ی خود همراه داشتند و شمشیرها را از غلاف بیرون کشیده بودند، نزد ابوبکر آمدند و او را از منزل به مسجد بردند و یکی از آنان گفت: قسم به خدا، اگر یکی از دوازده صحابه بیاید و سخنان گذشته را بیان کند، بر او شمشیر خواهیم کشید. (۳۰)

 

۸- شهادت دروغ

 

مدتی از بیعت مردم با ابوبکر گذشت، علی علیه‌السلام با ابوبکر بیعت نکردند و این برای دستگاه غاصب خلافت خوشایند نبود؛ از این‌رو تصمیم گرفتند ایشان را به هر شکل ممکن به مسجد بیاورند. عمر و قنفذ و شماری از اصحاب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به سمت خانه‌ی حضرت حرکت کردند و ایشان را به اجبار به مسجد آوردند. در مسجد بین علی علیه‌السلام و ابوبکر سخنانی رد و بدل شد. ابوبکر ترسید کلمات حضرت در مردم نفوذ کند و آنان را تحت تأثیر قرار دهد و مردم ایشان را یاری کنند؛ بنابراین همان‌جا حدیثی با این مفاد جعل کرد: «از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که فرمود: خداوند سبحان برای ما اهل بیت، نبوت و خلافت را با هم قرار نداده است.» امیرمؤمنان فرمودند: آیا از اصحاب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله کسی شاهد بود؟ عمر گفت: خلیفه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله راست می‌گوید. من از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله همین سخنان ابوبکر را شنیدم، ابوعبیده بن جراح و سالم مولی ابی‌حذیفه و معاذ بن جبل هم تصدیق کردند و گفتند ما از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله این مطلب را شنیدیم. (۳۱)

 

یکی از دلایل جعلی بودن این حدیث، آن است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از ابتدای بعثت تا زمان رحلتشان در موارد متعددی و در حضور افراد مختلف، از خلافت و جانشینی علی علیه‌السلام سخن گفتند، به گونه‌ای که اهل تسنن در کتاب‌های خود این موارد متعدد را آورده و نتوانسته‌اند تکذیب کنند. بنابراین چنین حدیثی نمی‌تواند صحت داشته باشد. از سوی دیگر، معنا ندارد این خبر تنها برای پنج نفر گفته شده باشد؛ حال آن‌که خلافت امری بسیار مهم است و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌بایست آن‌را برای همه‌ی مردم بازگو می‌کردند؛ همان‌گونه که روز غدیر خم در ابلاغ خلافت علی علیه‌السلام چنین کردند.

 

دلیل دیگر بر جعلی بودن حدیث آن است که عمر با قرار دادن علی بن ابی‌طالب در شورای شش نفره برای تعیین خلیفه سخن خود را نقض کرد. امام علیه‌السلام در پاسخ به ابن عباس که ایشان را از رفتن به شورا منع کرد، چرا که نتیجه‌ای جز خلافت عثمان در پی ندارد، فرمودند: حضور من ثابت می‌کند عمر مرا بر خلافت اهل می‌داند، در حالی‌که در گذشته گفته بود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: نبوت و خلافت در یک خانه جمع نمی‌شود. عمر با قرار دادن من در این شورا آنچه را که روایت کرده بود، با فعل خود، تکذیب کرد. (۳۲)

 

از مجموع این شواهد می‌توان چند نکته را نتیجه گرفت:

 

۱. ابوبکر گروه نفاقی تشکیل داده بود که اعضای اولیه و اصلی آن عمر، عثمان، ابوعبیدة بن جراح، سالم مولی ابی‌حذیفه، عبدالرحمن بن عوف، طلحه و سعد بن أبی‌وقاص بودند و به مرور زمان به این سازمان، دیگران نیز از قبایل گوناگون افزوده شدند؛ مانند بشیر بن سعد از خزرج، اسید بن حضیر از اوس، مغیرة بن شعبه و ابوموسی اشعری از قبایل دیگر، ابوسفیان، معاویه و عکرمة بن ابی‌جهل از قریش بودند که پس از فتح مکه در ظاهر مسلمان شده و به مدینه آمدند و تنها وجه حضور آنها در مدینه، غصب خلافت علی علیه‌السلام بود.

 

۲. از شواهد به دست می‌آید ابوبکر رئیس این گروه بوده است. برای این جهت چند شاهد دیگر نقل می‌کنیم:

حذیفه می‌گوید: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: ای مردم، آیا تعجب نمی‌کنید از ابن ابی‌قحافه و «اصحاب او» که آنها را در لشکر اسامه قرار دادم تا به سمتی که دستور دادم حرکت کنند، ولی آنان به خاطر فتنه به مدینه بازگشتند. (۳۳)

از فرزند ابوبکر، محمد، روایت شده است که پدرم در لحظات آخر عمر خود گفت: می‌بینم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و علی علیه‌السلام را در حالی‌که صحیفه‌ای که بر آن پیمان بستیم و در کعبه گذاشتیم، در دست رسول خدا است و می‌فرماید: تو و اصحابت به این صحیفه عمل کردید و بر ضد ولی خدا اغتشاش و ناآرامی راه انداختید، آتش جایگاه شماست. (۳۴)

در جریان سقیفه، پس از سخنان ابوبکر و عمر و تعدادی دیگر، حباب بن منذر بن جموع سخنانی بیان کرد و در قسمتی از کلماتش گفت: ای جماعت انصار، سخنان این شخص (ابوبکر) و اصحاب وی را گوش نکنید. (۳۵)

روایت شده است: معاذ بن جبل به هنگام فوت «واویلا و واهلاکا» می‌گفت. به او گفتند: هذیان می‌گویی؟ گفت: خیر. گفته شد: پس برای چیست؟ گفت: چون عتیق (ابوبکر) و عمر را در این‌که جانشینی را از علی منحرف کنیم، پیروی کردیم. (۳۶)

از کلمات «اصحابه» یا «اصحابک» در این روایات استنباط می‌شود ابوبکر سازمان داشته و رهبر آن هم خود او بوده است؛ به ویژه آن‌که در وقایع فوق برخی از یاران صاحب نفوذ ابوبکر، مانند: عمر و ابوعبیده بن جراح، نیز حضور داشته‌اند، ولی نام ابوبکر برده شده است.

 

۳. این سازمان سعی داشت از کسانی استفاده کند که در میان مردم صاحب نفوذ باشند و اگر چنین نبود دستور داده شده بود خود را چهره و سرشناس کنند. افرادی چون ابوعبیده بن جراح، سالم مولی ابی‌حذیفه و عبدالرحمن بن عوف در این سازمان شرکت داشتند.

 

برخی یاران ابوبکر در زمان جاهلیت، عادی و ناشناس بودند. از جمله سالم در آن زمان عبد بود که بعد آزاد شد، (۳۷) اما پس از گذشت حدود دو دهه از بعثت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله این سه از اعضای صحیفه ملعونه می‌شوند. حذیفه درباره‌ی اعضای این صحیفه و شاهدان بر آن می‌گوید: «هر کدام از این افراد، پیروان بسیاری داشتند که حرف‌های آنها را قبول داشته و اطاعت می‌کردند.» (۳۸)

معلوم می‌شود. این افراد برای شخصیت‌پردازی خود، تلاش کرده و توانسته بودند مرید و اعوانی گرد آورند.

 

ابان بن تغلب درباره‌ی غصب خلافت از امام صادق علیه‌السلام مطالبی را نقل می‌کند که در بخشی از آن آمده است: پس از سخنان اصحاب امیرمؤمنان (ع)، ابوبکر به خانه رفت و سه روز در خانه ماند و به مسجد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هم نیامد. در روز چهارم خالد بن ولید آمد در حالی‌که هزار نفر با او بودند. پس سالم مولی ابی‌حذیفه آمد و او هم همراه خود هزار نفر داشت و بعد معاذ بن جبل آمد که او را هم هزار نفر همراهی می‌کردند. (۳۹)

سالم مولی ابی‌حذیفه یک عبد آزاد شده است! باید درباره شخصیت او در تاریخ پژوهش شود تا معلوم گردد او چه کرد که به اندازه‌ای رسید که هزار حامی و اعوان داشته است.

 

در بخشی از متن صحیفه ملعونه آمده است: خلافت باید به ابوبکر، عمر، ابوعبیدة بن جراح و سالم مولی ابی‌حذیفه برسد. (۴۰) می‌بینیم ابوعبیده و سالم از کاندیداهای خلافت هستند. عمر وقتی قصد داشت شورای شش نفره را برای خلیفه پس از خود معرفی کند، گفت: «اگر ابوعبیده بن جراح زنده بود، او را خلیفه پس از خود قرار می‌دادم.» و افزود: «اگر سالم مولی ابی‌حذیفه زنده بود، او را خلیفه پس از خود قرار می‌دادم.» (۴۱)

 

وقتی ابوبکر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرد که خداوند سبحان برای ما اهل بیت، نبوت و خلافت را با هم قرار نداده است، علی علیه‌السلام پرسید: آیا شاهدی بر این سخن داری؟ عمر و ابوعبیدة بن جراح و سالم مولی ابی‌حذیفه و معاذ بن جبل گفتند: ما شاهد بودیم. (۴۲) در این زمان هیچ‌یک از صحابه و مردم به آنان اعتراض نکردند. این امر نشان می‌دهد این افراد دارای شخصیت ویژه‌ای در نزد مردم و صحابه بودند که مردم سخن آنها را پذیرفته و اعتراض نکردند.

 

هنگامی که عمر شورای شش نفره را تشکیل داد، گفت: اگر به تساوی رسیدند، هرکس که عبدالرحمن بن عوف به او رأی داده باشد، خلیفه است. (۴۳)

قرار گرفتن عبدالرحمن بن عوف در بین شورا، و همچنین این‌که عمر او را فصل‌الخطاب قرار می‌دهد و ما شاهد اعتراض و اغتشاشی از مردم برای این رفتار و عمل عمر نیستیم، کاشف از آن است که او دارای شخصیت مقبولی در بین مردم بوده است.

از سوی دیگر، در میان گروه نفاق، کسانی چون بشیر بن سعد و اسید بن حضیر حضور دارند که بعدها به آن پیوسته‌اند. بشیر بن سعد از بزرگان خزرج بود که پس از سعد بن عباده در بین خزرجیان مطرح بوده است. أسیدبن حضیر نیز رئیس اوس بود. (۴۴)

 

 

پی‌نوشت‌ها: غصب خلافت ، غصب خلافت ، غصب خلافت

۱۴. سیره النبی، ج ۱، ص ۱۶۵.

۱۵. سیره النبی، ج ۱، ص ۱۶۵؛ البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۰۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳۰، ص ۵۱.

۱۶. جریان ترور و اختلاف مورخان در مکان آن را در فصلهای آینده بیشتر بررسی خواهیم کرد.

۱۷. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۲۸ – ۳۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۹۷ – ۱۰۱.

۱۸. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۳۳- ۳۳۶ الکافی، ج ۸، ص ۱۷۹؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۰۲-۱۱۲.

۱۹. الخصال، ص ۳۷۱؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۰۷.

۲۰. السقیفه و فدک، ص ۷۷.

۲۱. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۳۸؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۰۷.

۲۲. تنبیت الامامه، ص ۱۹.

۲۳. الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۰؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۹۶.

۲۴. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۳۸؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۰۷.

۲۵. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۳۹؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۰۹.

۲۶. صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۷۵؛ صحیح مسلم، ج ۲، ص ۲۳؛ مسند احمد، ج۶، ص ۲۱۰ و ۲۲۴؛ علامه مجلسی در بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۴۶ – ۱۷۴، این روایات را ذکر کرده و آنها را نقد کرده اند.

۲۷. کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۴۳-۱۴۴؛ کافی، ج ۸، ص ۳۴۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۶۱.

۲۸. کمال الدین و تمام النعمه، ص ۲۷۴؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص ۶۲۹؛ مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۱۷۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰، ص ۴۱۱.

۲۹. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴.

۳۰. الخصال، ص ۴۶۴-۴۶۵؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۱۳.

۳۱. کتاب سلیم بن قیس، ص ۱۵۳-۱۵۴؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۷۴؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۱۰.

۳۲. بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۹۵؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۸۹.

۳۳. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۴۰؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۱۰.

۳۴. صراط المستقیم، ج ۳، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۲۲.

۳۵. السقیفه و فدک، ص ۶۰ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص ۹؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۳۴۵.

۳۶. صراط المستقیم، ج ۳، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۲۲.

۳۷. أسدالغایه، ج ۲، ص ۲۴۵؛ الطبقات الکبری، ج ۳ ص ۸۵.

۳۸. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۴۱؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۱۱.

۳۹. الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۴؛ بحارالانوار، ج ۲۸ ص ۲۰۲.

۴۰. ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۳۳۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۰۲.

۴۱. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۹۲؛ بحارالانوار، ج ۳۱، ص ۳۸۵.

۴۲. کتاب سلیم بن قیس، ۱۵۳-۱۵۴؛ بحار الأنوار،ج ۲۸، ص ۲۷۴؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۱۰؛ المحتضر، ص ۶۰.

۴۳. سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۲۷۳؛ کنزالعمال، ج ۵، ص ۷۴۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳۵، ص ۲۸۹.

۴۴. اسدالغابه، ج ۱، ص ۹۲.

 

منبع: حسین الهی، علی یزدانی، حسن کاظم‌زاده؛ مهار انحراف، قم: ابتکار دانش، چاپ یکم.